ماجرای عذرخواهی سردار سلیمانی از مردم پشت تریبون + تصاویر

به گزارش مهدنو ، مهدی صدفی متولد ۱۳۴۰ و اهل شهرستان جیرفت است، اما می‌گوید بمی الاصل است و افتخار می‌کند که منتسب به این شهرهاست. وی مسئولیت تبلیغات و انتشارات لشکر ۴۱ ثارالله را در مقطعی از دفاع مقدس بر عهده داشته و بعد از جنگ نیز مسئول تبلیغات سپاه هفتم صاحب الزمان (عج) را به عهده داشته است. همچنین به مدت ۱۵ سال ریاست شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان کرمان را عهده دار بوده است. او اولین مدیر کل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس تا سال ۸۶ در استان کرمان بوده است.

می‌گوید از اواخر سال ۱۳۶۰ به تیپ ثارالله وارد شده و سال ۶۱ بعد از عملیات رمضان در بین الصلاتین ظهر و عصر در قرارگاه تیپ ثارالله مراسم مداحی داشته است. قصه آشنایی اش با حبیب لشکر ثارالله را اینگونه برای مان روایت می‌کند: ایام محرم بود، حاج قاسم در میان نمازگزاران حضور داشت، برای نخستین بار او را از نزدیک می‌دیدم، حاجی مرا مورد تفقد قرار داد و همین طور که دستم را گرفته بود؛ به سنگر فرماندهی رفتیم. شهید سلیمانی در بین راه سوالاتی از خودم و فعالیت هایم پرسید و اصالتم را جویا شد. گفتم از نیرو‌های اعزامی جیرفت هستم، آن روز، ناهار هم مهمان ایشان بودم و روضه سیدالشهدا (ع) دلیل رفاقت مان شد.

قول بدهید ما را شفاعت کنید

به واسطه محبت اهل بیت (ع) مهرم به دلش افتاده بود. یک روز در جلسه تقدیر از خادمان حسینیه ثارالله به ایشان گفتم باید قول بدهید ما را شفاعت کنید. حاج قاسم گفت: من نوکر نوکران امام حسین (ع) هستم. نوکران امام حسین (ع) باید ما را شفاعت انجام کنند. شهید سلیمانی ارتباط صمیمی و ادامه داری را با همه نیرو‌ها و دوستانش و از جمله اینجانب داشت. او مرا با نام مهدی مورد خطاب قرار می‌داد و هیچ وقت با مناسبات و درجات نظامی صدا نمی‌کرد. (جناب سرهنگ صدفی در سال‌های گذشته مسئولیت بیت الزهرا (س) را بر عهده داشته است.)

 

مومن بالله

آقای صدفی در ابتدای کلامش برای اینکه دقایقی از شهید سلیمانی برای مان بگوید، این شعر را خواند: «به مثل و شعر معروف آب دریا را اگر نتوان چشید، بر مثل قدر جرعه‌ای باید چشید.» مهم‌ترین ویژگی حاج قاسم که رمز موفقیتش بود. عبودیت، بندگی و اخلاص در عملش بود. او جامعیتی در تمامی ابعاد داشت. انسان تک بعدی نبود. به مصداق آیه شریف ۱۵ از سوره حجرات، مومنان واقعی کسانی هستند که به خدا و جانشینان شان ایمان دارند در دل خودشان هیچ شک و تردیدی راه ندادند با مال و جان و اموال شان در راه خدا جهاد کردند و در گفتارشان هم صادق هستند. حاج قاسم مومن بالله بود، ایمان بسیار قوی و زندگی موحدانه‌ای داشت. حاج قاسم در مجاهدت از اول انقلاب تاکنون هیچ گونه شک و تردیدی به دل راه نداد. او ۴۰ سال لباس رزم را از تنش در نیاورد. با مال و جانش در راه خدا جهاد کرد و روی حرفش ایستاد.

همه ما رفتنی هستیم

یک روز با جمعی از دوستان پیشکسوت جلسه انس و دورهمی‌ای داشتیم. بعد از صرف ناهار هر کدام از رفقا مطلبی، حدیثی یا خاطره‌ای نقل کردند. بنده هم در آن جلسه اشعاری در مدح حضرات معصومین (ع) خواندم. حاج قاسم در حسن ختام این جلسه، چند جمله زیبا که بیانگر اعتقاد و باور قلبی اش بود برای مان تبیین کرد. گفت بچه‌ها شما دو چیز را هرگز فراموش نکنید، اول یاد خدا و بعد یاد مرگ، اگر این دو مسئله مهم را به یاد داشته باشید، اگر هیچ وقت معصیت نکنید، عاقبت به خیر می‌شوید. وقتی خدا را شاهد و ناظر ببیند، از مسیر اصلی تان منحرف نمی‌شوید. کل من علی‌ها فان، جز ذات اقدس پروردگار همه مان رفتنی هستیم.

استشمام بوی شهدا

یکی از نکاتی که ایشان بیان می‌کردند و بیانگر بعد رفتاری خودشان بود. شهیدانه زیستن بود. حاج قاسم به بچه‌های جنگ توصیه می‌کرد، باید طوری در زندگی شخصی تان رفتار کنید و با مردم به گونه‌ای برخورد کنید که وقتی در کوچه و محله تان راه می‌روید مردم بوی شهید مغفوری، شهید یوسف الهی، شهید گرامی و… را از شما استشمام کنند. این عزیزان که نام بردم از شهدای عارف و با معرفت لشکر ۴۱ ثارالله هستند.

حاج قاسم به مصداق فرمایش معصوم که فرمودند مردم را با عمل تان به سوی حق دعوت کنید، نه با شعار و سخنرانی، در تمام طول حیات معنوی خود برای زندگی مومنانه تلاش کرد. او اخلاص در عمل داشت، حضرت آقا هم نسبت به اخلاص او فرمایشاتی را مطرح کردند. او هرگز برای دنیا نجنگید، برای پست و مقام، شهرت طلبی مجاهدت نکرد برای و زراندوزی جانش را در طبق اخلاص نگذاشت، بلکه برای خدا و دین و دفاع از ناموس این ملت مخلصانه جهاد کرد و در به فیض عظمای شهادت رسید.

این تعاریف برای شهداست

جلسه‌ای داشتیم و قرار بود قبل از صحبت‌های حاج قاسم خیرمقدم و گزارشی در خصوص فعالیت‌های فرهنگی ارائه کنم. خب طبق روال معمول خواستم ایشان را دعوت کنم. چند توصیف معمولی نسبت به ایشان به کار بردم. از جمله سردار دفاع مقدس، یادگار سال‌های جهاد و شهادت، عزیز همه رزمندگان، آخرین جمله مالک اشتر زمان را گفتم، دیدم عصبانی شد. به محض اینکه این جملات را شنید عصبانی شد و بدون دعوت برای سخنرانی در کنارم حضور یافت و گفت: «مهدی! این حرف‌ها چیه می‌زنی؟» این حرف‌ها برای شهداست. سپس پشت تریبون هم از مردم عذرخواهی کرد و گفت: این تعاریف برای شهداست. علیرغم عنایت و محبتی که همیشه به من داشتند، اما اینجا عصبانی شدند.

 

وقتی عملیات والفجر تمام شد خبرنگار درخواست مصاحبه داشت، گفت چرا با من؟ بروید با بچه رزمنده‌ها مصاحبه کنید. آن‌ها جنگیدند. در صورتی که حاج قاسم در همه عملیات‌ها و حتی در زمان شناسایی و کسب اطلاعات از موقعیت دشمن همیشه پیش قراول بود. حاج قاسم گاهی زودتر از بچه‌های شناسایی و تخریب برای شناسایی و استعداد و توان دشمن به خط می‌رفت. به قول فرمایش خودشان که می‌گفت فرماندهان ما اینگونه بودند، هیچ وقت به نیرو‌ها نگفتند، بروید. بلکه خودشان می‌رفتند و رزمنده‌ها را فراخوان می‌دادند. او خودش نیز همین گونه بود. هیچ گاه از خود تعریف نکرد. چند بار به طور خصوصی از مباحث جبهه مقاومت و اقداماتی که صورت گرفته، سعی می‌کردم مطالبی سوال کنم. خداوند شاهد است، یک بار نگفت من این کار را انجام دادم، اگر در عراق پیروزی رخ می‌داد، می‌گفت حشدالشعبی و مردم عراق مجاهدت کردند. در حالی که بنیانگذار حشدالشعبی خودش بود، اگر حزب الله لبنان هم به هر پیروزی‌ای دست می‌یافت، نمی‌گفت من نقشی داشتم. در حالی که نقش بی بدیل و ارزشمند حاج قاسم در پیروزی‌های حزب الله لبنان، در عملیات‌ها و جنگ‌های مختلف بر کسی پوشیده نیست؛ او در همه این سال‌ها از حزب الله به طروق مختلف حمایت گری کرده بود.

بالاترین افتخار

تواضع شهید سلیمانی در کنار اقتدارش مثال زدنی بود. وقتی در جلسه‌ای وارد می‌شد سکوت کاملی در جلسه حاکم می‌شد و صدایی در نمی‌آمد. اما وقتی می‌نشست، لب به سخن باز می‌کرد یخ همه بچه‌ها آب می‌شد. همه با شور و شعف و اشتیاق گفتگو می‌کردند این دو خصلت را کمتر کسی می‌تواند توامان داشته باشد، از طرفی روحیه نظامی گری اقتدار و صلابت، و از طرفی روحیه مهربانی و تواضع را داشت. حاج قاسم سه نشان فتح و یک نشان ذوالفقار که عالی‌ترین نشان نظامی در تاریخ ایران و در جمهوری اسلامی است؛ را دریافت کرد. اما علیرغم اینکه افتخار می‌کرد که توسط رهبری تکریم شدم. می‌گفت همین که لبخند حضرت آقا و رضایت او را می‌دیدم، همان بالاترین افتخار و نشان بود. علیرغم اینکه همه فرماندهان ارشد دنیا مرسوم است که روی سینه شان این نشانه‌ها را نصب کنند. اما حاج قاسم روی لباس نظامی این‌ها را نصب نکرد. شما یک عکس و فیلم روی لباس نظامی اش نمی‌بینید که نشانه‌ها را نصب کرده باشد.

 

در بین مردم

در مراسم عمومی که توده مردم حضور داشتند، مثل مجالس ترحیم و شهدا اگر کسی او را نمی‌شناخت، هر جا جای خالی می‌دید، در بین مردم می‌نشست. کسی را دنبال خودش راه نمی‌انداخت، اگر هم کسی بود، تاکید می‌کرد با فاصله بیایید. از طرفی می‌خواست حرمت افراد همراهش را حفظ کند از طرفی هم نمی‌خواست در جامعه فخر فروشی کند.

آقای سلیمانی اهل دعا و ذکر بود و از هر فرصتی که به دست می‌آمد قرآن می‌خواند. وقتی وارد بیت الزهرا (س) می‌شد قرآن و زیارت عاشورا می‌خواند اول به حال معنوی خود می‌رسید. در انس با دعا و توسل بی نظیر بود. حتی از ۱۵ دقیقه بین مسیر‌ها را هم در خودرو قرآن و دعا می‌خواند، وقتش را هدر نمی‌داد.

در یکی از روز‌های جمعه با من تماس گرفت، گفت: حاج مهدی ساعت ۱۰ و نیم به بیت الزهرا بیا. کمی دیرتر از ایشان به بیت الزهرا (س) رسیدم، بعد از احوالپرسی گفت: ما در اینجا برنامه ذکر و توسل و روضه ائمه را داریم، اما احساس می‌کنم، قرآن در بیت الزهرا (س) مهجور است. بعد از بازسازی، جلسات انس و تفسیر قرآن و معارف قرآنی را بیشتر برگزار کنید. تمایل دارم، بچه‌های قدیمی جبهه و جنگ، پیشکسوتان و نسل جوان برای چنین مراسم‌های معنوی کنار هم جمع شوند و اینجا در جهت ترویج قرآنی اهل بیت (ع) و موعظه فعالیت نمایند.

یک روز از مقابل حسینیه ثارالله به اتفاق حاج قاسم عبور می‌کردیم. در این مکان از سال شصت و یک مراسم روضه خوانی توسط بچه‌های سپاه برگزار می‌شد. بعد از دوران دفاع مقدس، چون روضه خوانی در کوچه و جنب ساختمان سپاه برگزار می‌شد، حاجی تصمیم گرفتند حسینیه‌ای به نام ثارالله احداث کنند؛ لذا موسس حسینیه ثارالله حاج قاسم بود. ایشان معتقد بودند شان و مرتبه اهل بیت (ع) بالاتر از این است که مراسم در خیابان برگزار شود و مردم نیز اذیت شوند. دهه هفتاد حسینیه را ساختند، بنای معظمی که میعادگاه شهدا و رزمندگان بود.

نمایشگاه رفتار‌های قرآنی

از من پرسید در حسینیه چه خبر است؟ خب ایشان در تهران بودند و از برنامه‌ها مطلع نبودند. گفتم نمایشگاه علوم قرآنی در حسینیه دایر است. حاج قاسم پس از توضیحات من گفت:‌ای کاش در کنار کار‌های ارزشمندی که در این مجموعه انجام می‌شود. نمایشگاهی از رفتار‌های قرآنی به صورت هنرمندانه و کارشناسی شده برگزار کنید. حاج قاسم همیشه با قرآن مانوس بود. در مقطعی از جنگ بنده مسئولیت فرهنگی تبلیغی لشکر را بر عهده داشتم، در دوران دفاع مقدس علیرغم مشکلات مالی، همیشه اعتبار در اختیارم قرار می‌داد تا دو کتاب قرآن و مفاتیح آقا شیخ عباس قمی را تهیه کنم. تاکید می‌کرد این کتب معنوی را باید به وفور در دست نیرو‌ها قرار دهید.



 

ذوب در اهل بیت (ع)

با تمام وجودش ذوب در اهل بیت (ع) بود، معتقد بود در کوران جنگ از صمیم قلب به اهل بیت (ع) متوسل شویم و بین خود و خدا واسطه قرار ندهیم، در هیچ عملیاتی شکست نمی‌خوریم. قبل از عملیات والفجر ۸ در دی ماه ۶۴ که همزمان با ایام فاطمیه شده بود، ایشان برای برنامه ریزی عملیات در منطقه حضور یافته بود.

بچه‌های مرکز پیام گفتند حاجی منتظر تماس شماست با او تماس بگیر. حاجی در یکی از روستا‌های آبادان کنار رودخانه بهمن شیر در روستایی مستقر شده بود. ارتباط گرفتم فرمودند، نماز و مغرب و عشا بیایید منطقه کارتان دارم، حرکت کردم و نماز مغرب و عشا رسیدم. خب ایام فاطمیه بود، به من گفتند برای بی بی دو عالم می‌خواهم مراسم برگزار کنید. این درخواست را در شرایط مقدمات عملیات داشتند، خب مقدمات عملیات و فراهم کردن تمهیداتش آن هم چند روز قبل از اقدام، در سطح عملیات است. حدوداً ۲۵ نفر در آنجا حضور داشتیم، مراسم آغاز شد به قدری با شور و حماسه بود، احساس می‌کردیم جمعیت ۵۰۰۰ نفری است. همه رزمندگان در حال خود بودند، آن شب حاجی مثل اینکه عزیزترین عضو خانواده خود را از دست داده است، اشک می‌ریخت. در انتهای همین مراسم هم با زبان محلی و سبک و سیاق منطقه قنات ملک روضه خوانی و مداحی کرد. این‌ها بیانگر عشق و ارادت شهید به اهل بیت (ع) بود. در شب‌های وداع هم روضه خوانی باید برای حضرت زهرا (ع) می‌بود.

توسل حاج قاسم کارگشا بود

رودخانه اروند آرام و همه چیز متناسب با یک عملیات خوب بود. از بعد از ظهر و ساعاتی قبل از عملیات، خیلی از معادلات به هم خورد، هوا طوفانی و رود اروند متلاطم شد و طغیان کرد به طوری که رزمندگان و فرماندهان وحشت کردند که غواصان نتوانند از اروند عبور کنند.

بچه‌ها باید به دل آب وارد می‌شدند، در همین لحظات آب و هوا تغییر کرد و رعد و برق زد. حاج قاسم کنار یکی از نهر‌ها که محل عبور غواص‌ها بود، بادگیری بر سر انداخت، در محضر خدا زانو زد و خدا را به پهلوی شکسته حضرت زهرا (س) قسم داد تا این عملیات با موفقیت انجام شود. هوا به قدری طوفانی شده بود که موج آب، بچه‌ها را به ساحل خودی بر می‌گرداند. توسلات حاج قاسم و سایر رزمندگان و غواصان کارگشا بود و بچه‌ها توانستند از اروند عبور کنند و به قلب دشمن بزنند.

وقت برای صحبت زیاد است

از مهمانسرای سپاه ثارالله به سمت مهدیه لشکر ثارالله در اول جاده کوهپایه در حال حرکت بودیم، حاجی در آنجا برنامه سخنرانی داشت. قرار بود توی ماشین راجع به موضوعی صحبت کنم. دیدم زیر لب زیارت عاشورا می‌خواند. گفت: مهدی جان، وقت برای صحبت زیاد است، بیا زیارت عاشورا بخوانیم، ثواب و بهره اش را هم به روح بچه‌های لشکر هدیه کنیم.

 

برای دلتان مداحی کنید

شهید سلیمانی با چند تن از مداحان جلسه‌ای داشت، توصیه‌هایی کردند که بسیار مطالب ارزشمند و کارشناسی شده‌ای بود. گفتند بچه‌ها شما برای مردم زیارت عاشورا می‌خوانید، اما آیا برای حال خودتان هم وقتی اختصاص می‌دهید و برای دلتان می‌خوانید؟ در طول هفته جلسات متعددی برای مردم دارید، توصیه می‌کنم جلسات خاصی برای خودتان داشته باشید. اگر می‌خواهید توفیق نوکری برای اهل بیت (ع) مستدام باشد و عاقبت بخیر شوید، هر روز زیارت عاشورا بخوانید اگر نمی‌توانید و توفیق یار نبود، حداقل هفته‌ای یک بار برای خودتان بخوانید. این کار را حتماً انجام دهید. حاج قاسم مثل بسیاری از علما جمعه‌ها در منزل شان مراسم هفتگی و خانگی داشتند.

در اوایل جنگ خاطرم هست که امام فرمودند دسته جات عزاداری و روضه خوانی‌ها را با سبک سنتی احیا کنید. حاج قاسم بلافاصله دستور دادند تا برای همه گردان‌ها از قم و مشهد، کتل و پرچم و طبل خریداری کنند تا هر گردان خودش هئیت داشته باشد. عرض کردند می‌خواهیم محرم برنامه عزاداری سنتی برگزار کنیم. هر گردانی که کد داشت و به نام اهل بیت (ع) بود، مثلاً بنویسید هئیت عزاداری امام رضا (ع) گردان ۴۰۷ و همه گردان‌ها به همین ترتیب هیئت داشته باشند.

توصیه‌های حاج قاسم برای برگزاری مراسم بیت الزهرا

قطب نمای حرکت هایتان حضرت آقا باشد

پیش از برگزاری یکی از انتخابات ها، از حاج قاسم پرسیدم نظرتان راجع به احزاب و کاندیدا‌ها چیست و چند تن از شخصیت‌ها را نام بردم. گفت: فلانی از من می‌پرسی به چه کسی رای می‌دهی من به شما می‌گویم، اگر همه احزاب و گروه‌ها و همه کسانی که نام بردی، در یک صف بایستند، من در صفی هستم که حضرت آقا فرمودند. تو هم اگر می‌خواهی عاقبت به خیر باشی، قطب نما و گرای حرکت هایت باید رهنمود‌های حضرت آقا باشد. من حزبم حزب ولایت است. این سخن را یک بار دیگر به صورت عمومی در جمع پیشکسوتان دفاع مقدس در اردویی که جمعی از این عزیزان به دعوت حاج قاسم حضور داشتند، دوباره مطرح کردند. این مطلب بیانگر ارادات قلبی اش به آقا بود.

در خصوص برگزاری مراسم‌های بیت الزهرا (س) توصیه‌هایی داشتند، یک روز فرمودند: حاج مهدی، مداح، سخنران و واعظی که به بیت الزهرا (س) دعوت می‌شود، علاوه بر ارادت قلبی به اهل بیت (ع)، باید محب و پیرو امام خمینی (ره) و امام خامنه‌ای باشند. اما برای مستمعین و کسانی که می‌خواهند از این مجالس استفاده کنند و به این مجلس می‌آیند خط کش نگذارید، همه میهمان اهل بیت (ع) هستند.

حاج قاسم همه را به یک چشم می‌دید

مردم داری حاج قاسم خیلی زبانزد بود. برای وی مردم ایران از هر منطقه، استان، شهر و یا روستا فرقی نداشت همه را دوست می‌داشت. همان طوری که امام خمینی (ره) فرمودند: مردم صاحبان اصلی انقلاب و، ولی نعمت ما هستند. کمتر کسانی هستند که بتوانند افراد و دیدگاه‌ها و مذاهب مختلف را زیر یک چتر قرار دهند. در لشکر ثارالله برادران اهل سنت داشتیم که بیشترشان رزمنده گردان ۴۰۹ سیستان و بلوچستان و هرمزگان بودند. برادران زرتشت، کرد، بلوچ و ترک هم در لشکر داشتیم. اما حاج قاسم همه شان را به یک چشم می‌دید. همه او را دوست می‌داشتند. در فرمایش امام صادق (ع) داریم که فرمودند اگر کسی رابطه اش را با خدا خوب کرد، خداوند او را در جامعه محبوبش می‌کند. عزت و ذلت دست خداست.

کارت و همسفر پرواز

سال ۹۵ با شهید سلیمانی از فرودگاه مهرآباد به سمت کرمان پرواز داشتیم. در فرودگاه، جوانی به سمت حاجی آمد و پس از احوالپرسی گفت من خیلی دوست داشتم شما را از نزدیک ببینم و با هم گفتگو کنیم، حاجی گفت عازم کرمانی؟ گفت بله. کارت پرواز را از آن جوان گرفت و گفت همسفریم، من را صدا کرد و کارت پرواز آن مسافر جوان را به من داد و گفت: شما کارت پروازت را به این جوان بده تا کنار من بنشیند، از تهران تا کرمان ۱ ساعت و نیم با آن جوان گفتگو کرد. وقتی پیاده شدیم دیدم آن مرد جوان چشم هایش سرخ شده، وقت خداحافظی می‌خواست دست حاجی را ببوسد.

آن روز گذشت تا روز ۱۳ دی که حاج قاسم به شهادت رسید، بعد از ظهر آن روز در حسینیه ثارالله با همان احوال متالم مشغول هماهنگی‌های لازم برای تشییع پیکر در کرمان و… بودیم. دیدم چند جوان با تیپ امروزی نزدیک شدند. یکی از آن‌ها رو به من کرد و با بغض گفت آقای صدفی من را می‌شناسید؟ خب من در آن بحبوبه کار‌ها و حال نامناسبی که داشتم گفتم، متاسفانه حضور ذهن ندارم. گفت من همان جوانم که در فرودگاه کارت پروازت را دادی و کنار حاج قاسم نشستم، با همان حالت بغض و گریه گفت حاج قاسم زندگی مرا نجات داد.

بعد بلافاصله دست کرد توی جیبش و کلیدی را به سمت من گرفت و گفت: این کلید خانه من برای کسانی که برای تشییع پیکر به کرمان می‌آیند نزد شما امانت باشد، هر کس جا نداشت این را در اختیارش قرار دهید. این تنها کاری است که می‌توانم برای شهید سلیمانی انجام دهم. گفت آن یک ساعت و نیم صحبت‌های حاج قاسم زندگی من را متحول کرد. از آن روز به بعد یک آدم دیگر شدم. حاج قاسم زندگی ام را متحول کرد. این‌ها را می‌گفت و اشک می‌ریخت. می‌گفت: من از آن روز به بعد نماز خوان شدم. نمی‌دانید این جوان و دوستانش چطور برای حاج قاسم اشک می‌ریختند. وضع ظاهری شان هم حزب اللهی و مذهبی نبود، اما درون شان با صفا بود. در همان روز‌ها هم دیدم در میان جمعیت سقایی می‌کردند.

 

طومار اشرار را در هم پیچید

زمانی که اشرار را در جنوب شرق جان و مال مردم را تهدید می‌کردند و منطقه جنوب شرق نا امن شده بود. حاج قاسم همان طوری که در دهه نود و در مدت کوتاهی طومار داعش را در هم پیچید، طومار اشرار و قاچاق چیان دهه هفتاد را هم در جنوب شرق کشور در هم پیچید. می‌گفت: باید هم شر اشرار کم شود و هم به مردم خدمت شود. بیش از یکصد حلقه چاه برای زمین کشاورزی با هماهنگی مسئولین دولتی برای شان حفر کرد. اینکه حضرت آقا فرمودند به سردار عزیز ما به چشم یک مرد نگاه نکنید، بلکه به چشم یک مکتب درس آموز بنگرید. به واسطه همین جامعیت حاج قاسم بود. مکتب حاج قاسم، همان مکتب اهل بیت (ع) و مکتب امام خمینی و امام خامنه‌ای است، او آموز‌های دینی را عینیت بخشید و اصول و مبانی را با رفتار خودش در عصر ما جامعه عمل پوشاند.

مصادیق عملی و رفتاری حاج قاسم را ببینید، در توجه به زیر دستان چگونه برخورد می‌کرد. او بر جسم نیروهایش حاکم نبود، بلکه بر قلب نیروهایش حکومت می‌کرد. یک ماه قبل از عملیات می‌خواست نیرو‌های شهادت طلب لشکر ثارالله را انتخاب کند، وقتی می‌گفت نیرو‌هایی می‌خواهم که رفتن با خودشان و برگشتن شان با خداست، همه بلند می‌شدند. اگر به گردانی می‌گفتند: گردان شما در عملیات نباید خط شکن باشد، بلکه باید یگان پشتیبانی باشید، نیرو‌های آن گردان ناراحت می‌شدند که چرا ما باید در خط حضور نداشته باشیم. اینکه می‌گفتند شما نیروی پدافندی هستی آن را توهین به خود تلقی می‌کردند. اینکه که رزمندگان، اسلام و جهاد در راه خدا را دوست داشتند یک مسئله بود، اما مسئله مهم‌تر این بود که حاج قاسم دل و قلب و بیانش در مواجه به این نیرو‌ها بی نظیر بود.

رهایش نکنید

حاج قاسم از طرفی دستور می‌داد به منطقه بروید، از طرف دیگر هم وقتی مشکلی برای نیروهایش پیش می‌آمد، با جان و دل از آن‌ها حمایت می‌کرد. این حمایت گری نه برای ایام دفاع مقدس بلکه سال‌ها بعد هم این محبت و برادری اش ادامه داشت. یکی از پیشکسوتان لشکر خودش برای خودش مشکلی پیش آورده بود، این مسئله را برای حاج قاسم مطرح کردم، وقتی مشکل را شنید، خدا را شاهد می‌گیرم که اشک از چشمانش جاری شد. هم خودش برای حل مسئله ورود کرد، هم دایم به ما توصیه می‌کرد، رهایش نکنید.

یا در مورد دیگری مشکلات مالی یکی دیگر از دوستان و رزمندگان پیشکسوت لشکر را به ایشان رساندم، حاجی گفت حتماً با خیرین در این مورد صحبت می‌کنم، چند روز بعد حسین پورجعفری تماس گرفت و گفت حاج قاسم گفتند بروید پول را شبانه و محرمانه به او تحویل بدهید. به هیچ وجه هم اسمی از من نبرید. دلم نمی‌خواهد کسی متوجه این کار شود.

در خصوص حمایت از مظلومین هم او توجه داشت. حضور او و سازماندهی نیرو‌های مقاومت در حشدالشعبی عراق و دفاع وطنی سوریه، فاطمیون افغانستان و همچنین زینبیون پاکستان همگی در راستای کمک به مظلومین عالم بود. این رفتار حاج قاسم هم توجه به کلام و سیره نبی مکرم اسلام بود که فرمودند: «اگر کسی فریاد دادخواهی مسلمانی را بشنود و به کمک آن مسلمان نرود، مسلمان نیست.» بنده به عنوان دوستی که ۴ دهه با این شهید عزیز رفاقت داشتم، حاج قاسم را به عنوان مالک اشتر زمان در ابعاد دین داری، ولایت مداری و شجاعت شناختم.

منبع:مهر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *