در تازهترین سفر نفتالی بنت نخست وزیر رژیم صهیونیستی به آمریکا، او با جو بایدن گفتگو کرد. دیداری که نه به خاطر محورهای رایزنی بلکه به خاطر چٌرت بایدن آن هم در زمان صحبت کردن بنت سوژه رسانهها شد و انعکاس فراوانی پیدا کرد. صهیونیستها درباره این سفر مدعی شدند که به اهداف خود درباره ایران آن هم به صورت کامل دست یافتهاند! گفتهای که با واقعیات ناسازگار است و انگار برای کم کردن فاصله بین دولت دموکرات آمریکا و نخست وزیر راستگرای رژیم صهیونیستی بیان شده است. هرچند که شانتاژ رسانهای و پروپاگاندای رسانههای اسرائیلی در هفتههای اخیر مدعی افزایش بودجه نظامی برای مقابله با ایران شده، اما تامل اندکی در سیاست خارجی صهیونیستها، وابستگی کامل آن به واشنگتن و لزوم هماهنگی کامل با آمریکا به طور کامل این ادعاها را رد میکند. در تازهترین گزارشی که فارن پالیسی آن را به رشته تحریر درآورده ادعاهای تلآویو علیه تهران توخالی تعبیر و تاکید شده که اسرائیل اصلا توانایی و قدرت نظامی کافی برای حمله به ایران را ندارد.
مشروح این گزارش را در ادامه میخوانید:
این برای اولین بار نیست که رژیم صهیونیستی میخواهد به جهان القاء کند که آمادگی کامل برای حمله نظامی به ایران را دارد. در هفتههای اخیر، «بنی گانتس» وزیر جنگ اسرائیل، باردیگر مدعی آمادگی این کشور برای حمله نظامی به ایران آن هم برای جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای ایران، شد. وی در نشست سفرا و فرستادگان خارجی گفت: «من این احتمال را رد نمیکنم که رژیم صهیونیستی مجبور باشد در آینده اقدامی برای جلوگیری از ایران هستهای انجام دهد».
«آویو کوخاوی» رئیس ستاد کل نیروهای دفاعی رژیم صهیونیستی (IDF) مدعی شد که «پیشرفت در برنامه هستهای ایران باعث شده تا ارتش رژیم صهیونیستی برنامههای عملیاتی خود را تسریع کند». منظور کوخاوی از این برنامههای ادعایی احتمالا شامل آمادگی برای حمله به ایران است و به گفته مقام نظامی صهیونیستها بودجه آن هم تامین شده است.
وی اظهار داشت که تیمی اختصاصی برای تقویت آمادگی برای حمله به تاسیسات هستهای ایران در صورت دستور سران سیاسی رژیم صهیونیستی، تشکیل شده است. از طرفی دیگر، «نفتالی بنت» نخست وزیر رژیم صهیونیستی گفته که کشورش آمادگی دارد در صورت نیاز به چنین اقداماتی علیه ایران «به تنهایی» وارد عمل شود. نخست وزیر صهیونیستها این اظهارات را پس از حمله به نفتکش رژیم صهیونیستی در سواحل عمان اعلام کرد و همزمان تلآویو و حامیان آن ایران را عامل این حمله دانستند.
مطمئنا رژیم صهیونیستی در گذشته عملیاتهای نسبتا محدودی علیه ایران انجام داده، مانند حمله به متحدان ایرانی در سوریه و خرابکاری هستهای و ممکن است در آینده به دامنه این عملیاتها بیفزاید. اما تا چه حد باید باور کنیم که تل آویو واقعا آماده و مایل به حمله به ایران به دلیل پیشرفت در برنامه هستهای ایران است؟! آیا رژیم صهیونیستی میداند که هرگونه حمله به مواضع ایران، به احتمال زیاد دو کشور و متحدان آنها را به جنگ سوق خواهد داد؟ محدودیتهای سیاسی و نظامی که تصمیمسازان و سیاستگذاران رژیم صهیونیستی را احاطه کرده، نشان میدهد که چنین رویارویی نظامی بسیار بعید است.
صحبت از حمله قریبالوقوع و پنهان ارتش رژیم صهیونیستی در عمق خاک ایران، بی اعتنایی به هنجاری قدیمی است که دههها بر روابط آمریکا و رژیم صهیونیستی حاکم بوده، رژیم صهیونیستی نمیتواند به سادگی خواستهها و نگرانیهای پشتیبان اصلی خود را نادیده بگیرد، مخصوصا وقتی اولویتهای اصلی سیاست خارجی آمریکا در خطر باشد.
این ملاحظه مهم در سیاست خارجی رژیم صهیونیستی به صورت برجسته از طرف ایهود باراک نخست وزیر سابق بیان شده است. در نوشتههای باراک تحت عنوان «کشور من، زندگی من»، پارادایمی (الگوهایی) که منتج به شکلگیری اقدامات رژیم صهیونیستی علیه ایران شده و احتمالا براساس آن ادامه خواهد داشت، بیان میشود. براساس توضیحات ایهود باراک، «تنها دو راه وجود داشت» که رژیم صهیونیستی براساس آن میتوانست مانع دستیابی ایرانیان به سلاح هستهای شود (بخوانید: «برنامه هسته ای»، زیرا باراک عمداً ارزیابیهای اطلاعاتی آمریکا مبنی بر اینکه ایران در سال ۲۰۰۳ تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای را متوقف کرده بود را نادیده میگیرد). یکی از این راهها «اقدام آمریکاییها» بود و تنها گزینه دیگر «اجازه آمریکا به رژیم صهیونیستی جهت انجام این کار بود».
اما به گفته باراک، «ایجاد مانع» دقیقا همان کاری است که دولتهای متوالی آمریکا انجام دادهاند. حتی در زمان مداخله نظامی ریاست جمهوری «جورج دبلیو بوش»، رژیم صهیونیستی چک سفید امضایی برای انجام اقدامات دلخواه خود نداشت. همانطور که باراک در خاطرات خود اشاره میکند، وقتی بوش در سال ۲۰۰۸ از تلاشهای رژیم صهیونیستی برای خرید مهمات سنگین از آمریکا مطلع شد، به باراک و «ایهود اولمرت» نخست وزیر وقت هشدار داد: «من به عنوان رئیس جمهور میخواهم به هر دوی شما بگویم، ما کاملا با هرگونه اقدام شما برای حمله به نیروگاههای هستهای ایران مخالفیم».
بوش در ادامه اینطور توضیح داد: «من تکرار میکنم تا از سوء تفاهم جلوگیری شود. ما انتظار داریم شما این کار را نکنید؛ و ما نیز تا زمانی که من رئیس جمهور هستم این کار را نخواهیم کرد. میخواهم این مورد کاملا واضح باشد».
گفتنی است، بوش این هشدار را علیرغم اطلاع از اینکه رژیم صهیونیستی در آن زمان حتی توانایی نظامی لازم برای حمله به ایران را نداشت، صادر کرد.
خاطرات باراک نشان میدهد که همین روند در دوران ریاست جمهوری اوباما بر روابط آمریکا و رژیم صهیونیستی حاکم بود. او به یاد میآورد که چگونه واشنگتن در آن زمان، که دولت اوباما بر اعمال فشار سیاسی و اقتصادی بین المللی بر ایران متمرکز بود، بر عدم طرح حمله نظامی اصرار داشت. باراک در خاطرات خود نوشت: «وزیر دفاع آمریکا (پانتا) از من خواست تا قبل از ورود به این مسیر «دو سه بار» فکر کنم و این پیش فرض را داشت که تل آویو پیش از عملیاتی کردن این تصمیم، واشنگتن را در جریان تصمیمات خود قرار خواهد داد». وزیر دفاع آمریکا به طور واضح از باراک پرسید: «اگر شما تصمیم بگیرید که به تاسیسات ایران حمله کنید، ما چه زمانی متوجه میشویم؟»
بر اساس گزارش باراک، رژیم صهیونیستی از ادامه حمله احتمالی به تاسیسات هستهای ایران در تابستان ۲۰۱۲، منصرف شد آن هم به دلیل آسیبهای احتمالی که روابط بین آمریکا و رژیم صهیونیستی را تهدید میکرد.
روسای جمهور آمریکا در اعلام دیدگاهها و خواستههای خود به مقامات رژیم صهیونیستی، به ویژه هنگامی که اهداف اصلی سیاست خارجی آمریکا در خطر است، سکوت نمیکنند. تلآویو هم در مقابل نمیتواند از خواستهها و نگرانیهای واشنگتن در مورد چنین موضوعاتی چشمپوشی کند؛ و امروز در حالی که سیاست خارجی رئیس جمهور جدید آمریکا در منطقه خاورمیانه مشخص شده، هرگونه نقض آشکار حاکمیت ایران از سوی رژیم صهیونیستی، دو محور سیاست خارجی دولت بایدن را به خطر میاندازد. یک، اعمال محدودیت برنامه هستهای ایران از طریق غیر نظامی (تلاشهایی که در حال حاضر بر احیای توافق هستهای ایران متمرکز شده) و دو، کاهش حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه.
فارن پالیسی در گزارش خود مدعی شد که رژیم صهیونیستی از نظر سخت افزار نظامی نسبت به نیروهای مسلح ایران برتری دارد، اما در ادامه اعتراف میکند: «اما این برتری در صورت وقوع یک جنگ همه جانبه که نیروهای زمینی ارتش رژیم صهیونیستی را به میدان جنگ بکشاند، بسیار کم اهمیت خواهد بود. چرا؟ از زمان شکست شرم آور ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ ۲۰۰۶ با حزب الله، نیروهای مسلح رژیم صهیونیستی کاملا آگاه شدهاند که نیروهای زمینی این کشور برای یک جنگ تمام عیار آمادگی کافی را ندارند».
همانطور که در تحقیقات خود رژیم صهیونیستی در مورد جنگ ۲۰۰۶ و همچنین گزارشات موسسه واشنگتن آمده است جنگ ۳۳ روزه با حزب الله نشان داده که نیروهای زمینی ارتش رژیم صهیونیستی به طرز فجیعی آمادگی لازم برای یک جنگ واقعی را ندارند.
از آن زمان، نشانههایی از اقدامات اصلاحی از سوی ارتش رژیم صهیونیستی برای رفع نواقص آن مشاهده شده است. با این حال، دلایل کمی وجود دارد که بپذیریم نیروهای زمینی آن از زمان جنگ ۲۰۰۶ بهبود چشمگیری داشتهاند.
با توجه به ضعف در کارایی ارتش رژیم صهیونیستی، بعید است که بالاترین ردههای نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی دستور عملیات نظامی آشکار در داخل خاک ایران را بدهند، زیرا به خوبی میدانند که چنین حملهای به احتمال زیاد رژیم صهیونیستی و ایران را در مارپیچ برگشت ناپذیری از تنش قرار خواهد داد.
اما اگر چراغ قرمز واشنگتن و محاسبات نظامی خود تل آویو، به طور جدی حمله مستقیم به ایران را نقض میکند، پس تهدیدات مطرح شده از سوی صهیونیستها با چه هدفی بیان میشود؟ پاسخ این است که چنین تهدیدهایی تا حدی برای مصرف داخلی طراحی شده است. جامعه رژیم صهیونیستی طی دهههای اخیر به طور مداوم به سمت راست افراطی رفته، و صحبت از بمباران ایران تلاشی است تا حزب حاکم در برابر رقبای سیاسی خود، ضعیف جلوه نکند.
با این حال، طرح چنین ادعاهایی از سوی رژیم صهیونیستی را میتوان به عنوان یک اهرم چانه زنی برای تقویت مواضع رژیم صهیونیستی تعبیر کرد. رهبران رژیم صهیونیستی با دمیدن مداوم به شبح حمله به ایران و همزمان عدم اقدام متناسب با ادعاها، در سایر حوزهها از آمریکاییها امتیاز میگیرند، مثلا گسترش شهرکهای غیرقانونی در سرزمینهای اشغالی و همچنین کمکهای نظامی و مالی بیشتر از جمله این مطالبات میتواند باشد.